Autoconverted from "10.srt"

(قسمت 10)

 

.

 

اين طعم بي نظير از چيست؟

 

من قبل از اين هيچ وقت
در قصر آن را نچشيده بودم

 

خوراك تربچه تند طعم بهتري دارد
اما من طعمش را بعد از چشيدن دوست نداشتم

 

اما اين آن طعم را ندارد
اين طعم تازگي دارد

 

اين براي روزي مثل امروز عالي است
درست نيست؟

 

!بله ، سرورم

 

خوب است

 

پس شما در باره گذاشتن اين در چيزها فكر كرديد
هرگز قبل از اين امتحانش كرده بوديد؟

 

بله

 

شما به من گفتيد كه همه طعم هاي
مختلف آب را پيدا كرديد

 

من مطمئنم

 

من به ياد مي آورم شما گفتيد
...آب معدني سو دانگ ري

 

براي خوراك تند تربچه بهتر از همه است

 

و وقتي من آب كناري را امتحان كردم
فهميدم كه آب تميز و پاكي است

 

پس من فكر كردم خيلي شبيه آب سو دانگ رو است

 

شما دو تا خوب كار كرديد.كيوم يونگ ماكاروني
كه قبلا درست نكرده را درست كرده است

 

و يانگوم بدون ترديد آنجا رفت

 

ما بدون شما نمي توانستيم اين كار را انجام داده باشيم
مخصوصا كيوم يونگ

 

براي اين كه در اين كار موفق شويم
ما اين را به شما مديونيم

 

... شما بيش از حد من را تشويق مي كنيد

 

شما به اشتباهتان اعتراف مي كنيد؟
شما بايد زهر را دور مي ريختيد

 

به محض اين كه آن را از صدف در آورديد
!چطور شما فقط آن را كنار گذاشتيد؟

 

...چطور شما تفاوت بين غضروف را

 

و زهر را در اين سطحي كه هستيد نمي دانيد؟

 

من مي خواهم اين را گزارش كنم
پس منتظر تنبيه باشيد

 

آقا

 

زمان زيادي است كه همديگر را نديديم

 

بله ،زمان زيادي است ، آقا

 

آقاي چويي چطورند ؟ خوب اند

 

به نظر مي آيد كار خوبي را امروز انجام داده ايد

 

. لطفا استراحت كنيد
ما فردا روز طولاني اي داريم

 

بله ، آقا خدانگهدار

 

اتفاقي افتاده ؟

 

چه شده ،گيوم يونگ ؟

 

من برخوردي داشتم با
كسي كه اينجا زندگي مي كند

 

بزرگ خاندان من من را مجبور
كرد يك بانوي دربار باشم

 

...شما هم اين را مي دانيد
كه يك بانوي دربار بانوي پادشاه است

 

شما زير نور ماه چه كار مي كنيد؟

 

اوه ...اگر من يادداشت روزانه
كارهايم را ننويسم فراموششان مي كنم

 

... فهميدم

 

قلموي شما خيلي بزرگ است

 

مي دانم

 

شما دنبال چي هستيد؟

 

...اوه ...من عوضش كردم

 

چيه ؟

 

من يك قلموي كوچك دارم كه
براي دفترچه شما عالي است

 

... اوه

 

آقا

 

كيوم يونگ

 

يانگوم ...شما اينجا بوديد

 

او بايد با شما بيايد

 

اوه ...بله

 

من مي خواستم بگذارم او برود

 

شما فردا روز طولاني اي خواهيد داشت . برويد

 

...باشد . خداحافظ

 

شما او را مي شناسيد؟

 

او اغلب براي كتابهاي مينگ به مقر عموي من مي آمد

 

...فهميدم

 

به نظر نمي آمد اولين باري بود كه او را مي ديديد

 

آره ...راستش مسئول مزرعه گياهان

 

نامه اي را سر راه برگشتم به دربار بدهم

 

من او را آنجا ملاقات كردم

 

اوه ...آره ؟ بعضي بانوان
دربار و افسران به هم نزديك اند

 

اما اين براي شما خوب نيست كه با يك مرد ديده بشويد

 

...نه... اين مثل آن نيست كه
اين اتفاقي بود

 

فقط اين را مد نظر داشته باش

 

باشد

 

بانوي من ...اين حقيقت دارد ؟

 

شما از من مي خواهيد به آشپزخانه مركزي بروم؟

 

جو بانگ و بانو مين اجازه ندارند
به آشپزخانه مركزي بيايند

 

شما و يونگ سن بايد كمك كنيد پس به آنجا بريد

 

بله ،بانوي من

 

وقتي به مقرتان برگشتيد به يونگ سن بگوييد

 

بله ، بانوي من

 

به خاطر اين بود كه شما مي خواستيد ما تنبيه بشويم

 

آره

 

اوه ...اين طور نيست به خاطر اين است كه
من هميشه مي خواستم به آشپزخانه مركزي بروم

 

...و آنها به من گفتن كه آنجا بروم
من خيلي متاسفم

 

آشپزخانه مركزي ؟ اين تفاوتي
با آشپزخانه سلطنتي ندارد

 

متاسفم

 

تمامش كنيد . همانطور كه بانو هن گفت
شما ما را از دردسر بزرگي نجات داديد

 

!حالا برويد

 

بله ،بانوي من

 

قوزك پايتان بايد حالا بهتر شده باشد

 

...ها؟ بله ...نه...منظورم اينه كه

 

خوب است

 

من كتابي كه شما دفعه آخر به من داديد را تمام كردم

 

واقعا؟

 

بله

 

من چند روز براي آموزش به همان منطقه مي روم

 

ساعت 4 روز پانزدهم
من كتاب ديگري به شما مي دهم

 

حتما . ممنونم

 

شما مي توانيد دستورالعمل هاي من را كه
در آشپزخانه مركزي مخفي شده پيدا كنيد

 

وقتي به آن نياز داشتيد از آن استفاده كنيد
شما روح من را آنجا پيدا مي كنيد

 

شما همين جور وايستاده ايد اينجا چه مي كنيد؟

 

متاسفم

 

دفعه اولتان است كه اينجاييد
چطور مي توانيد از هم دور بيافتيد

 

به جاي آن كه تلاش كنيد ياد بگيريد چطور كار كنيد؟

 

اين ديگچه سنگي براي پخت وعده هاي پادشاه است

 

... اوه ، فهميدم

 

وقتي شما برنج را در يك ديگچه سنگي
... به جاي يك ديگ مي پزيد

 

شما داريد چه كار مي كنيد؟
چرا گوش نمي دهيد؟

 

متاسفم

 

آنها مي گويند قيمت ابريشمي كه در
رختخواب استفاده مي شود خيلي بالاست

 

اين ابريشم بهترين نوعش است

 

اين حالا حاضر است ؟

 

بله ،اين امروز خواهد رسيد

 

اگر لو برود فاجعه اي پيش مي آيد
پس خيلي مراقب باش

 

ما پيش از اين اشتباهي كرده ايم؟

 

...حق داريد

 

نگران نباشيد . خداحافظ

 

مراقب باش ،آنجا نوشيدني هاي گراني آنجا است

 

كمك كن بيرون بيايم . كمرم درد مي كند

 

!چرا كمر شما درد مي كند؟
شما براش چه مصرف مي كنيد؟

 

!كي آخرين بار از آن استفاده كرديد؟
!حدود يك ماه پيش

 

شما خودتان آمديد؟

 

بله ،من آمدم چون شما نوشيدني هاي مخصوصي

 

براي فستيوال همه ماه مي خواستيد

 

من شما را صدا كردم
...چون مي خواستم بدانم

 

شما مي توانيد نوشيدني هايي
مثل نوشيدني هاي مينگ درست كنيد

 

البته ...زن من نه فقط زيبا به نظر
... مي آيد بلكه دستهاي او

 

كه اين نوشيدني ها را درست مي كند هم خيلي زيبا است

 

عالي مي شود اگر شما يك قلب شيرين هم داشته باشيد

 

شما اينها را آورديد؟

 

او گفت اين را اگر تا 8 ماه استفاده كنيد فقط موثر است

 

از زمانش مطمئن شو

 

حتما

 

اگر شما به او اين را بگوييد او شكه خواهد شد
درست است؟

 

اگر چه زمانش نيست ؟

 

...حقيقت دارد

 

اين سنت خانواده ما است
من هم اين را انجام دادم

 

من مطمئنم شما از اين مراقبت مي كنيد

 

نگران نباشيد ، پانسول

 

نه

 

چه ؟ نه؟

 

نه ،بانوي من . من اين را نمي خواهم

 

اگر من اين كار را هم نكنم خانواده من مهارت هايي دارد

 

...و براي آمدن به قصر مشكلي نيست

 

بانوي اول آشپزخانه فقط با مهارت هاش است

 

چرا شما هم چنين چيزي را پيشنهاد مي دهيد؟

 

شما مي ترسيد ؟

 

من نمي ترسم اما اين غرور من را آزار مي دهد

 

...غرورتان را

 

بله ، بانوي من . فقط كساني كه قدرت نامشروع
بدست مي آورند چنين كاري را انجام مي دهند

 

! دهنت را ببند

 

شما در اشتباه بزرگي هستيد

 

همانطور كه گفتيد ،همه نياكان ما كه بانوي اول بودند

 

همه شايستگي ها را داشتند
اما شايسته بودن همه چيز نيست

 

شما فكر مي كنيد خانواده ما
اين موقعيت را حفظ كرده است

 

چون كس ديگري نبوده كه شايسته باشد؟

 

چطور شما مي توانيد ،يك دختر باهوش
اين را نمي فهمد ؟

 

همه افراد با قدرت در قصر هستند ، و ما اينجا هستيم

 

چون ما از بيرون به آنها كمك مي كنيم
به همين خاطر خانواده ما وجود دارد

 

همانطور كه مي دانيد ،اگرچه خانواده
...ما به طبقه بالا ملحق نمي شود

 

با اين موقعيت ،ما مي توانيم
ثروت بيشتري از آنها بدست بياوريم

 

چون ما كارهاي كثيفي براي آنها انجام مي دهيم

 

ما مي توانيم ثروت بيشتري از آنها بدست بياوريم
اين تقدير خانواده ما است

 

ما مي توانيم از افراد ديگر استفاده كنيم
كه كارهايي كه بايد خودمان
انجام بدهيم را برايمان انجام دهند؟

 

اصل آموزش اين است كه خودت را
مجبور كني چنين كارهايي را انجام دهيد

 

كه در بين نسل ها به يادگار مانده است

 

اين به شما ياد مي دهد كه در ترس هايي
كه پيش مي آيد قوي باشيد

 

من اين كار را وقتي تازه يك بانوي
دربار رسمي شدم انجام دادم

 

يكي از دوستان من حتي مرد

 

اين دومين دليلي است كه هيچ كس
در قصر مورد اعتماد نيست

 

اين را در آشپزخانه مركزي مخفي كن

 

اين جنين ملكه را در شكمش از
پرنس به پرنسس تغيير مي دهد

 

اگر او يك پرنس به دنيا بياورد
...پس از آن ما نميتوانيم بيش از اين

 

خوب بودن آقاي اوه كيوم هو و خانوادمان را عهده دار شويم

 

مي فهميد؟

 

اين چيزي نيست كه شما بتوانيد از آن فرار كنيد

 

پس تقدير خانوادمان را قبول كن
و اين را در اشپزخانه مخفي كن

 

نه

 

كيوم يونگ

 

من اين كار را نمي كنم

 

...شما بر مي گرديد...همانطور كه من برگشتم

 

من اسنيك نيمه شب را براي شما حاضر مي كنم

 

ممنونم ،اما چرا شما شب هاي
زيادي شيفت مي مانيد اين روزها؟

 

من شنيدم شما شيفت هاي كانگ و ليي را هم كار كرديد

 

...فقط چون

 

اين عجيب است

 

اگر نمي خواهيد ،باشه

 

من فقط فكر كردم
چون شما سرما خورديد

 

من نگفتم نه

 

پس من انجامش مي دهم

 

باشد

 

كيوم يونگ

 

هميشه افرادي با قدرت در قصر هستند
و ما اينجا هستيم

 

چون ما از بيرون به آنها كمك مي كنيم
به همين خاطر خانواده ما وجود دارد

 

پس غرور من چه ؟
...اگر ثروت و اعتبار نباشد

 

بهترين وعده را براي سرورمان با
خدمت كردن به عنوان بانوي او تهيه كنيم

 

پس آنها چه هستند؟ ماچه تفاوتي
با آنهايي كه دروغ گفته اند

 

و يك روزه يك نجيب زاده شدند داريم ؟

 

به اين خاطر من به قصر وارد شدم؟

 

!كيوم يونگ !كيوم يونگ

 

شما احساس بيماري مي كنيد؟

 

چه شده ؟
و ديگران كجا هستند ؟

 

برو بيرون

 

شما يك پرستار صدا كرديد؟
...دراز بكش

 

!برو بيرون

 

...صحبت نكن و دراز بكش

 

!برو بيرون !برو بيرون

 

چطور شما وقتي كيوم يونگ اين قدر بيماره اينجاييد؟

 

شما نمي فهميد
ما حتي نتوانستيم با او صحبت كنيم

 

به خاطر اخلاقش

 

و آن تاق او نيست اما او به ما گفت بيرم بيرون

 

او حتي با يانگرو هم همين طور رفتار كرد

 

...چه اخلاقي اي است كه او دارد

 

شما اين را به بانو چويي گفتيد؟

 

او هم همين طور است . من پرسيدم
من يك پرستار صدا بكنم ؟

 

"و او جواب داد " او حالش خوبه

 

عجبيه كه او هر شب اين روزها بيرون مي رود

 

بانوي من ، يانگوم اينجا است

 

بيا

 

چرا شما در آشپزخانه مركزي هستيد

 

وقتي كه امروزشيفت شما نيست ؟

 

كيوم يونگ خيلي بيمار است
پس من به جاي او در شيفتش كار مي كنم

 

نيازي نيست اين كار را بكنيد

 

...اما

 

كيوم يونگ مي آيد . او بايد

 

...اما او خيلي بيمار است پس

 

نيازي نيست نگران باشيد
و اگر او نيامد

 

من خودم اين كار را مي كنم
شما مي توانيد به مقرتان برگرديد

 

باشد

 

طلسم بد شانسي را به من بدهيد

 

كيوم يونگ

 

من اين كار را مي كنم چون به من گفتيد اين تقدير ما است

 

اما اين نوع تقدير در نسل من تمام خواهد شد

 

من اين را قطعي خواهم كرد

 

چه ...شما در اين تاريكي اينجا چه مي كنيد؟

 

...من فقط بودم

 

آن ميله براي چيه ؟

 

...براي چيزي

 

به هر حال ،شما حالا بهتريد؟

 

چرا وقتي شيفت شما نيست شما اينجاييد ؟

 

من فكر كردم شما بيماريد
و من مي خواستم به شما كمك كنم

 

لازم نيست . بريد بيرون

 

...باشد ،حتما

 

شما داريد چه مي كنيد ؟ همين حالا بريد بيرون

 

باشد

 

چرا من اينقدر مي ترسم ؟
من هيچ كار اشتباهي نكردم

 

اين يانگوم است

 

اين چه جور بازي است ؟

 

چه شده ؟

 

من همه چيز را شب پيش ديدم

 

چه ؟

 

شما دو تا آنجا چه كار مي كرديد؟

 

دو تا ؟

 

بله ،شما و كيوم يونگ

 

من آشپزخانه را چك مي كنم
پس وعده غذا را خوب آماده كنيد

 

بله ،بانوي من

 

هي ، شما نمي خواهيد به من بگوييد؟

 

چه ؟ من چيزي براي گفتن ندارم

 

شما چيزي را پيدا كرديد و
كيوم يونگ چيزي را پنهان مي كرد

 

شما چه كار مي كرديد؟

 

او چيزي را مخفي كرد ؟

 

بله . بيا اينجا

 

كيوم يونگ چيزي را اينجا مخفي كرد

 

مراقب باش

 

صبر كن

 

اوه ،آن بالاي آنجا است

 

!مراقب باش

 

!يانگوم

 

شما واقعا مي خواهيد شخصيت ها را ياد بگيري ؟

 

بله

 

من فردا ياد دادن به تو را شروع مي كنم
پس ديگر به من درسه نرو

 

واقعا؟ شما هم شخصيت ها را بلديد؟

 

اما شما نبايد دوباره به آنجا برويد
به مدرسه يا كوهستان نرو

 

يا به شهر . هميشه با من بمان
مي فهمي ؟

 

بله ،من اين كار را مي كنم ،مادر
من براي هميشه با شما خواهم بود

 

لطفا ترس من را براي از دست دادن تو و پدرت بفهم

 

تو خيلي بدي

 

چرا شما در حالي كه من صدمه ديدم رفتيد؟

 

شما صدمه ديديد؟ كجا ؟ چطور ؟ بگذار ببينم

 

آن خوبه . من نميدانستم شما اين طوري هستيد

 

بيا

 

شما تلاش كرده ايد چيزي را
پيدا كنيد بدون اين كه به من بگوييد

 

و شما بعد پيدا كردنش فرار كرديد
شما حتي به من نمي گوييد آن چيست

 

يونگ سن

 

بانوي من

 

يانگوم ،دنبالم بيا

 

ببخشيد ؟

 

دنبالم بيا

 

يونگ سن ،شما اينجا بمانيد

 

چرا من هميشه بايد بمانم ؟

 

شب پيش شيفت شما بود ؟

 

نه ،بانوي من

 

پس چرا شما به آشپزخانه مركزي آمديد؟

 

من مي خواستم به كيوم يونگ كمك كنم
چون او به نظر مي آمد بيمار باشد

 

!من به شما نگفتم كه برگرديد؟

 

...بله

 

كيوم يونگ ، اين درسته كه شما يانگوم را آنجا ديديد؟

 

بله

 

او دقيقا وقتي من به آنجا رفتم آنجا بود

 

باشد . كيوم يونگ . بيرون بمان

 

اين چيست ؟

 

من نمي دانم

 

شما مي خواهيد اين را حاشا كنيد
!وقتي خودتان اين را پنهان كرديد؟

 

اين اصلا حقيقت ندارد
اين اولين بار است كه من اين را مي بينم

 

!پس چرا شما از من نافرماني كرديد و به آشپزخانه رفتيد؟

 

چرا جواب او را نمي دهيد؟

 

!به ما حقيقت را بگو

 

حرف بزن . اين چيزي است
كه سرنوشتت را مشخص مي كند

 

اگر نمي خواهيد يك بانوي دربار باشيد

 

يا بانوي اول آشپزخانه نباشيد

 

شما نبايد اين را بخوانيد يا نشان دهيد
يا به ديگران درباره آن چيزي بگوييد

 

جادوگر !چطور جرات كردي
چنين كار بدي را انجام دهي

 

وقتي شما فقط يك بانوي رسمي درست هستيد

 

او را در انبار زنداني كنيد

 

به او حتي يك قطره آب هم ندهيد

 

حتما

 

و بانو چويي ،با كيوم يونگ حرف بزن
پس هيچ چيزي در اين باره نبايد پخش شود

 

حتما

 

!به شما تا اعتراف نكنيد هيچ آبي داده نمي شود

 

شما چيزي را پيدا كرديد و
كيوم يونگ چيزي را پنهان كرد

 

!چطور توانستيد اين قدر بي دقت باشيد؟

 

خوشبختانه ،يانگوم به جاش گرفتار شد

 

پس شما نبايد درباره اين با هيچ كسي صحبت كنيد

 

بله ،بانوي من

 

شما مي خواهيد چه كنيد؟

 

خوشبختانه ،بانو هن آن را پيدا كرده است
پس فقط ما سه تا درباره آن مي دانيم

 

پس اگر ما بي صدا از يانگوم مراقبت كنيم

 

دردسري پيش نمي آيد

 

منظورتان چيست "از يانگوم مراقبت كنيم"؟

 

پس شما پيشنهاد مي دهيد ما بگذاريم او برود؟

 

ما بايد اول يانگوم را مجبور كنيم حرف بزند

 

موردي نيست . همه چيز واضح است
... در هر حال مردم

 

ديگران را نفرين مي كنند گه گاه درقصر در بين خدايان

 

چطور او جرات كرده اين كار
را در آشپزخانه مركزي انجام دهد

 

به همين خاطر ما بايد بفهميم كه چه
كسي پشت اين است و چه شده

 

به انباري

 

!كه يانگوم در آن جا است بدون اجازه من نرويد

 

كيوم يونگ خيلي بيمار است
پس من به جاي او كار مي كنم

 

شما نيازي نيست اين كار را بكنيد

 

...اما

 

كيوم يونگ مي آيد . او مجبور است

 

...اما شما خيلي بيماريد ،پس

 

نيازي نيست نگران باشيد
و اگر او نيامد

 

من اين كار را مي توانم خودم انجام دهم
پس شما مي توانيد به مقرتان برگرديد

 

شما چيزي پيدا كرديد و كيوم يونگ چيزي را پنهان كرد

 

من نبايد درباره آن حرف بزنم

 

براي يانگوم چه اتفاقي خواهد افتاد؟

 

ما بايد به محض امكان بي صدا از او مراقبت كنيم

 

...بانوي من

 

چه ؟ شما مي خواهيد در خواست كنيد
ما بايد چنين كاري را با او انجام دهيم؟

 

اين يك الزام است
الزام را من بايد براي دليلش توضيح بدهم ؟

 

نه

 

اين به خاطر اين است كه وقتي اين كار را مي كرديد

 

شما نبايد در انجامش اشتباه مي كرديد

 

شما اين كار را كرديد؟

 

نه . من هرگز چنين كاري را نكردم

 

پس ،چرا شما آن روز به آن آشپزخانه رفتيد؟

 

چرا به آشپزخانه رفتيد؟

 

چيزي بگو

 

فقط به من بگو . چرا شما رفتيد؟

 

...بانوي من

 

... دقيقا

 

بانو هن . من به شما نگفتم فقط من مجازم اينجاباشم ؟

 

شما فكر مي كنيد داريد چه كار مي كنيد؟

 

من متاسفم

 

!همين حالا برو بيرون

 

اين خيلي مهم است

 

شما مي توانيد ناگهاني از قصر ناپديد شويد

 

من فردا صبح دوباره مي آيم
پس خوب فكر كن و به من بگو

 

... پانسول

 

چه شده ؟

 

اجازه بديد يك دقيقه با شما حرف بزنم

 

چه ؟ چطور ؟

 

نگران نباشيد . من از آشپزخانه مراقبت مي كنم

 

دوباره به من طلسم بد شانسي را بدهيد

 

من مطمئن مي شوم اشتباهات ديگري رخ ندهد

 

و به آقاي اوه درباره اين چيزي نگو

 

باشد

 

هي

 

چه چيز بانوي اول آشپزخانه را اينجا آورده است ؟

 

شما هرگز بعد از اين كه بانوي
اول شديد من را صدا نزديد

 

من چيزهاي زيلدي درباره دنياي
بيرون براي گفتن به شما دارم

 

به من اجازه بدهيد يك دقيقه با شما حرف بزنم

 

من اين كار را دوباره انجام نخواهم داد
من تصميم داشتم اين نقاشي شهواني را دور بريزم

 

اين چيست ؟

 

اين طلسم بد شانسي است

 

اين را به يك پيشگو بده و بفهم اين چيه

 

البته . كسي نبايد درباره اين مورد بفهمد
مي فهميد ؟

 

بله ،بانوي من

 

چه ؟ شما مي گوييد اين تقدير ملكه است؟

 

...و اين يك طلسم است كه پرنس را

 

در جنيني به پرنسس تغيير مي دهد؟

 

بله

 

چه كسي توانسته به چنين كار وحشتناكي فكر كند؟

 

!فقط اين را بگير و برو
نگذار من در اين كار شريك بشوم

 

!فقط برويد

 

منظورتان چيست ؟

 

تعداد زيادي از طبقات بالا مي آيند
...پس حقيقتي كه

 

!چنين چيزي اينجا بوده يعني دردسر
!اين را بگير و برو

 

تو اين را بگير

 

...تو بگيرش . دورش كن

 

شما اين را نگه داريد

 

نه ،شما اين را بگيريد

 

شما مي خواهيد اين را فردا
به بانو يونگ دهيد ، پس بگيريدش

 

من نمي خوام

 

!چرا همين چيزي را در ابتدا قبول كرديد؟

 

اگر توسط گارد دستگير شديد
شما نگوييد من را مي شناسيد ، باشد؟

 

چطور شما مي توانيد چنين چيزي بگوييد؟

 

من غذا براي زنداني آورده ام ،باشد؟

 

من هرگز اين را نگرفته ام ؟

 

چرا شما چنين چيزي را بايد به من دهيد؟

 

شما درباره چه صحبت مي كنيد؟

 

اين طلسم بد شانسي است كه پرنس را

 

در جنيني به پرنسس تغيير مي دهد

 

از موقعي كه شما او را برديد
او برنگشته است

 

بانوي من ،يانگوم كجاست ؟
شما او را كجا فرستاديد؟

 

بانو يونگ او را به يك ماموريت فرستاده است

 

اين حقيقت ندارد . بانو يونگ
گفت شما او را جايي فرستاديد

 

من نمي دانم

 

يانگوم در انبار

 

براي روزهاي زيادي حبس شده است

 

شاهدي است كه او آنجا ديده است

 

و سكوت او دليلي اشت كه او كسي
است كه اين كار را كرده است

 

من مي دانم كه شما در مورد مسائل
خيلي با دقت تصميم مي گيريد

 

اما بانوي من ،اگر اين اخبار پخش شود
مثل يك آتش خواهد بود

 

ما بايد طبق قوانين محرمانه از اين موضوع حفاظت كنيم

 

من عقيده دارم او بايد بهاي گناهش را با مرگ بپردازد

 

چرا اين كار را به تاخير مي اندازيد؟

 

...يانگوم ...يانگوم

 

...يانگوم ...يانگوم

 

يونگ سن ...شماييد ،يونگ سن؟

 

يانگوم ،منم ،يونگ سن
چه شده ؟

 

چه شده ؟
چرا شما صحبت نمي كنيد؟

 

شما چيزي را پنهان نكرديد
اما شما يك دفترچه كوچك پيدا كرديد

 

كسي كه چيزي را پنهان كرده كيوم يونگ است

 

يانگوم ...اگر شما حرف نزنيد
من شنيدم كه ممكن است شما بميريد

 

شما بايد حرف بزنيد ،يانگوم
باشد ؟ حرف بزن ،باشد؟

 

شما نبايد به هيچ كسي بگوييد كه من
...افسر ارتش بودم . اگر شما بگوييد

 

تو ،مادر و من خواهيم مرد

 

!او افسر ارتش است كه پادشاه را محافظت مي كرد

 

پدر من از طبقه باييكجونگ نيست

 

او يك افسر ارتش سلطنتي است

 

!يانگوم

 

!او را دستگير كنيد

 

!يانگوم !برو
!يانگوم

 

!پدر!پدر !يانگوم

 

...پدر

 

...پدر

 

...پدر

 

!يونگ سن ،من نمي توانم صحبت كنم
!من نمي توانم به آنها بگويم

 

شما اين بار نبايد هيچ اشتباهي بكنيد

 

بله

 

كيوم يونگ اينجا است ؟

 

كيوم يونگ ،بي صدا دنبالم بيا

 

اين درباره چيست؟

 

اين درباره چيست ؟

 

همه چيزي كه آن شب ديديد را بگوييد

 

من فكر كردم عجيبه كه يانگوم هر
شب شيفت هاي را كار مي كند

 

پس من آن شب او را دنبال كردم

 

من آن را تا آشپزخانه مركزي دنبال كردم

 

اما من گمش كردم و نتوانستم پيداش كنم

 

من دزدكي داخل را نگاه كردم
و من كيوم يونگ را آنجا ديدم

 

شما فقط كيوم يونگ را ديديد؟

 

بله ،بله...بانوي من

 

!جادوگر !حقيقت را بگو

 

...من دقيقا ديدم كيوم يونگ بيرون آمد

 

بعد از اين كه چيزي را در تير طاق گذاشت

 

شما گفتيد يانگوم را ديديد
درسته ؟

 

شما يانگوم را هم ديديد؟

 

بله

 

يانگوم بعد از اين كه كيوم يونگ رفت وارد آشپزخانه شد

 

اما يانگوم چيزي را مخفي نمي كرد
او دنبال چيزي مي گشت

 

او دنبال چيزي مي گشت ؟

 

بله ،بانوي من

 

آن چه بود ؟

 

چه او پيدا كرد ؟

 

من نمي دانم

 

!چطور جرات مي كني دروغ بگويي؟
!شما نمي دانيد اين چقدر مهم است ؟

 

من ...دروغ نمي گويم

 

!پس او چه پيدا كرد ؟

 

او چه چيزي پيدا كرد؟

 

من آن شب آن را نديدم

 

پس ؟

 

...آن شبيه يك دفترچه كوچك بود
اما نتوانستم آن را خوب ببينم

 

!جادوگر

 

بانوي من . من فكر مي كنم او
براي نجات دوستش دروغ مي گويد

 

نه ،اين طور نيست

 

اين دروغ است !كيوم يونگ آن شب
چون شيفتش بوده كار مي كرده است

 

او دروغ مي گويد كه كيوم يونگ
چيزي را پنهان كرده است

 

!وقتي او ديده او فقط كار مي كرده است

 

!آن درست نيست

 

پس چرا يانگوم شيفت هاي زيادي كار مي كرده است

 

و چرا او به ما نمي گويد
او دنبال چه بوده است ؟

 

...آن ...دقيقا
... من چيزي نمي دانم

 

!اين منطقي نيست

 

من بار ديگر مي پرسم
شما چه پيدا كرديد؟

 

شما ديديد ،بانوي من

 

بانو هن ،كيوم يونگ را با يانگوم زنداني كن

 

!بانوي من ،شما چه مي گوييد؟

 

و بانو چويي و يونگ سن ،با من بياييد

 

ما اتاق يانگوم را مي گرديم

 

شما پيدا كرديد آن را ؟

 

آنجا چيزي نبود

 

يانگوم دقيقا يك چيزي پيدا كرد

 

!جادوگر

 

آن دقيقا يك دفترچه كوچك بود

 

!هانگ !هانگ

 

بله ،بانوي من . شما چه مي خواهيد؟

 

من نامه اي به شما مي دهم كه
به برادرم به محض امكان بدهيد

 

حتما

 

مدير جانگ ،شما بيرون هستيد؟

 

بله ،آقا

 

ما به خانه آقاي اوه مي رويم
خودرو را حاضر كنيد

 

بله

 

...كيوم يونگ

 

شما اين كار را كرديد؟

 

نه ،من اين كار را نكردم . شما كرديد

 

چيه ؟

 

شما چيزهايي مي دانيد ،نمي دانيد؟

 

من هيچ چيز نمي دانم

 

يانگوم چند روز اين اطراف
نبوده كيوم يونگ هم همين طور

 

و همه بانوان به نظر عصباني اند
چيه ؟

 

چيه ؟ چه شده ؟

 

!آن چيه ؟

 

!من نمي دانم

 

من از شما براي بار آخر مي پرسم

 

شما حرف مي زنيد؟

 

من چيزي براي گفتن ندارم

 

باشد ،پس، من چاره اي ندارم
من فردا شما را به اداره پليس مي فرستم

 

!بانوي من !من هيچ اشتباهي نكرده ام

 

ما مي فهميم كدام يكي شما اين كار را كرده است

 

پليس ؟ به هيچ وجه

 

اين يك طلسم بد شانسي ناشايسته است كه

 

نزديك به وضع حمل ملكه در
آشپزخانه پادشاه پيدا شده است

 

...بانو چويي ،چطور شما مي دانيد

 

كه اين طلسم به وضع حمل ملكه مربوط است ؟

 

من نمي دانم مربوط است
اما مردم حساس شده اند

 

وقتي زمان وضع حملشان نزديك است

 

كسي مي تواند براي خيانت اجير شده باشد

 

به همين خاطر ما بايد حقيقت را بفهميم

 

! نه

 

اين فقط موضوع دو تا بچه نيست
شما كسي را پشت اين پيدا كرديد

 

آنها از شما سوال خواهند كرد ،از من ،و بانو هن

 

ممكن است باعث كشته شدن همه بانوان آشپزخانه شود

 

بانوي من ، اين آشپزخانه را آشفته خواهد كرد

 

راه ديگري نيست

 

بانوي من

 

شما واقعا بايد اين كار را بكنيد؟

 

ما نمي توانيم بگذاريم اين ادامه يابد

 

اين براي سن شما اندوهناك خواهد بود

 

فقط در مورد خودتان نگران باشيد

 

شما مستقيم از اينجا به پليس مي رويد

 

من براي آخرين بار از شما مي پرسم
هر كدام از شما مي تواند جواب دهد

 

شما در آشپزخانه چه مي كرديد؟

 

.